س?م به ر?ا کارا? حس?ـــن? به تبل زنا? چشـــمــــــک زن به فشن ها? زنج?ر به دست س?م به اونا?? که ســــرمارو به جون م?خرن واسه چــــا? را?گان س?م به پسر ها? شـــمـــــاره به دست به اون دخترا?? که ?ه جور آرا?ــش م?کنن که مداح اهل ب?ت از هوش م?ره س?م به مداح ها? شکم پُره عرق خور به ه?آت ها?? که واسه کل کل 50 تا آهــن پــــاره رو م?ندازن رو دوش مرم س?م به خنــــده ها? گر?ه نــما س?م به درد و دل ها? ب? پا?ان قبول باشه حــــــاجی ولـــی منو دعا نکــن !
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت . امیرکبیر
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران