• وبلاگ : محسن حيدري
  • يادداشت : باور کن.....
  • نظرات : 4 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مقدم 

    + مقدم 
    روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو خوانده مي شد: من کور هستم لطفا کمک کنيد . روزنامه نگار خلاقي از کنار او ميگذشت نگاهي به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صداي قدمهاي او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته بگويد،که روي آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده ميشد:
    امروز بهار است، ولي من نمي توانم آن را ببينم !!!!!
    + مقدم 
    دل من حوصله کن.............داد زدن ممنوع است،
    کم بکن اين گله فرياد زدن ممنوع است............
    تيشه بر ريشه فرهاد زدن شيرين است...........
    حرفي از پيشه فرهاد زدن ممنوع است............
    بين اين قومي که از باکرگي ترشيدند..............
    حرفي از حجله و داماد زدن ممنوع است..........
    شادي از منظر اين قوم گناهيست بزرگ...........
    بزن آهنگ:ولي شاد زدن ممنوع است!!!!!!!!!!!!
    + مقدم 
    داداش محسن وبلاگ ما را قابل نميدوني لينک کني؟ من بهت آدرس دادم
    پاسخ

    بلد نيستم اگه ميشه بگي ممنون ميشم
    + مقدم 
    داداش محسن شماره ها تماس ها را حذف کن
    سلام آقا محسن..
    ممنونم دوست عزيز که به يادم بودي و تولدمو تبريک گفتي..
    پاسخ

    خواهش ميکنم کاري نکردم
    + مقدم 
    وقتي از غربت ايام دلم مي گيرد‎‎
    مرغ اميد من از شدت غم مي ميرد

    دل به روياي خوش خاطره ها مي بندم
    باز هم خاطره ها دست مرا مي گيرد
    شارژ را ارزان بخريد
    + مقدم 
    وقتي از غربت ايام دلم مي گيرد‎‎
    مرغ اميد من از شدت غم مي ميرد

    دل به روياي خوش خاطره ها مي بندم
    باز هم خاطره ها دست مرا مي گيرد
    محسن جان من با اينکه به نظرات بنده که زياد هم بود توجه نکردي باهات قهر کردم رفتم ولي دوباره آمدم تا بانات رفاقت کنم اگه ممکنه؟ شماره تماس يادت نره